رسیده آخر اسفند و رو به پایانم

قسم نده! که به جان تو هم نمی مانم


تو و جهان و همه مردمش عوض شده اید

و من هنوز همان شاعر پریشانم


چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است

تو بوته ی گل سرخی و من زمستانم


تو پیش من سخن از روز جشن می گویی

من از تقارن عید و عزا گریزانم


شبی که ماه به بالای شهرمان برسد

من آسمانی ام و تو. تو را نمی دانم


#محمدرضا_طاهری


پ. ن: یه وقتایی انگار دیگه زیادی فقط میگذره، یعنی فقط میگذره ها

نه که تند بگذره

بلکه خیلی بی خود میگذره ‍♂️

همین که چند وقت یه بار پست میزارم و نمیزارم گواه اوضاعه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قفل دیجیتال گنجینه زبان و ادبیات پارسی rashedeh.parsablog.com خودموني film آشپزخونه چيزي شبيه سكوت.... شرکت باربری